نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

سحر خیز بابایی !

سلام مامان یه مثنوی برات نوشتم و با یه اشتباه زحمت یک ساعتم به باد رفت و دوباره مینویسم   مادر سلام دختر نازم امروز طلای مامان ساعت 5و 30 دقیقه بیدار شدی غلت زدم دیدم طلام داره تو خواب با حالت نیمه بیدار دس دسی می کنه و میخنده که کلی خندیدم از این کارت نفسم بهت شیر دادم دوباره لالا کنی که نخوابیدی تا بابایی اومد و بابایی با شما  با موتور رفتید نون خریدید و اومدید صبحونه خوردیم و شما ساعت ده دقیقه به هشت خوابیدی تا 11   بیدار شدی برات فرنی درست کردم نصفش رو خوردی و پوشکت رو عوض کردم شستمت و گذاشتمت تو تابت و برات کارتون کلودی گذاشتم بهت به بیسکوییت و سیب دادم تند تند ظرفهام رو شستم و ناهار درست کردم تا ددی او...
20 تير 1390

نازنین زهرا غرق در کارتون دیدن !

  سلام گل مامان الهی فدات بشم مامانی چرا اینقدر کم غذا شدی فدات بشم مامانی به به بخور تا زودتر بزرگ بشی باهم بریم ددرهای خوب خوب بزرگ بشی با هم صحبت کنیم بازی کنیم شادی کنیم انشالله .     مادر قربونت بره یه حسی دارم میدونی یه روزهایی فراموشم میشه تو نی نی هستی و خیلی نی نی ای میفهمی چی میگم هم خودم هم بابایی یه وقتهایی توقع هایی ازت داریم که بعدا میبینم ما راه رو اشتباه رفتیم آخه مادر قربونت بشه نه تو حرف ما رو میفهمی نه ما حرف تو رو مادر جون میدونی امروز باهم بازی که میکردیم میدیدم راحت و بی استرس خودت رو پرت میکنی جیغ میکشی میخندی حالا اگه من تو آشپزخونه باشم شما تو حال یه نگاهی بهم میکنی تا ته ته ته ق...
18 تير 1390

عاشقتممممممممممممممممم...

  سلام تمام زندگیم سلام نفس مامان سلام عشق مامانی ؛ فدات بشم الهی مامان به قربونت بره نفسم     امروز از صبح شیون بلا شدی و مامانی رو سحر خیز کردی به قول بابایی همیشه همه چیز برعکسه دیشب با بابایی یه فیلم دیدیم اول فیلم با مزه بود نمیدونم برات بنویسم یا نه بذار بنویسم من و تو این حرفها رو نداریم مترجم فیلم نوشته بود دیدن این فیلم به همراه والدین توصیه نمیشود من و بابایی از خنده غش کردیم دنیا برعکس شده     شما هم تا ما فیلم میدیم به اندازه فاصله قم تا تهران غلت میزدی و گاهی با چشمهای بسته مینشستی و غرغر میکردی دوباره میخوابیدی همشم دوست داری دمر بخوابی نفسم قربونت برم که باسنت رو قمبلی میکنی...
18 تير 1390

جگر مامان دیگه بلد شدی با نی آب بخوری !

  سلام دختر قشنگم این آخر هفته هم گذشت امروز کلی شیطونی کردی و مامانی و بابایی رو بیشتر از قبل عاشق خودت کردی دختر بلا امروز میخواستم ظرف بشورم و هی بهونه میگرفتی بیایی پیشم منم دیدم دیگه چاره ندارم رو ظرفشویی پارچه انداختم سردت نشه شلوارت رو در آوردن نشوندمت پیش خودم بهت به و فضولی دادم تا ظرف بشورم یکمی خوب بودی ولی بعد از خجالت منو قاشق چنگالها در آومدی بعد بابایی بیدار شد ما رو برد ددر و رفتیم پیراشکی با هات داگ خوردیم و برا شما آب میوه (به قول دایی آب نیوه ) خریدیم رفتیم پارک دورشهر نشستیم خوردیم و به شما از خمیر پیراشکی با نکتار میوه دادم اول ریختم تو لیوان بعد دیدم خیلی فضولی میکنی برا همین دادم دستت و نی رو ...
18 تير 1390

نازی و ددر رفتن

سلام دختر گلم مادر قربونت بره دیشب با خانواده باباجون و عمه سمیرا رفتیم بوستان علوی   حسابی هم خوش گذروندیم مامانی چقدر خانم بودی ماشالله   فقط آخراش یکم خسته شدی غرغر کردی قربونت برم الهی با بابا سعید بردیمت سرسره بازی و تاب بازی کلی کیف کردی و خندیدی به نظرم نسبت به دفعه های قبلی بیشتر متوجه هیجان تاب بازی و مخصوصا سر سره شده بودی و به نی نی ها نگاه میکردی و دوست داشتی مثل اونها برعکس از سرسره بری بالا قربونت برم چقدر ذوق داشتی و میخندیدی فدات بشه مادر     بعدشم اومدیم یکم نشستیم و حرف زدیم باباجون و  عمه چایی خوردن تا عمو مصطفی اومد و شام و میوه و اینا خوردیم و شما سوپتو خوردی &...
17 تير 1390

یادش بخیر

امروز نشستم فیلم های نی نی بودنت رو دیدم و به یاد کارهات افتادم انگار اون موقع ها زمان نمیگذشت چقدر سخت بود این شیرینی ها مادر فدات بشه  سرت سلامت سختی ها گذشت و خاطرات خوبش موند _مامانی یادش بخیر  4 ماه و دو هفتگی بهت غذا دادم سر لاک و فرنی و بعد آب سوپ اون موقع ها قاشق رو مثل مکیدن شیر میمکیدی به جای اینکه مواد توش رو بخوری قاشق رو مک میزدی و بعد کم کم به به های توش رو میخوردی مامان قربونت بره سرلاک رو دوست داشتی تا نیمه های فروردین هم بهت میدادم اما توی اینترنت خوندم تو اکثر کشورها ممنوع شده چون احتمال قند گرفتن در آینده رو افزایش میده و ویتامین هم به گفته خاله فاطمه نداره چون بعد اینکه تو آبجوش حل بشه ویتامین هاش رو ...
16 تير 1390

روز خوب برای مامانی

دختر گلم مرسی مامان که امروز اینقدر خانم بودی و گذاشتی مامان به کارهاش برسه طلای نابی واقعا مامانی امروز دختر و پدر خیلی هوای مامان رو داشتید بابایی هم زحمت کشید امروز رفت ناهار از بیرون خرید مرسی  بابایی عزیز خدا کنه تا شب همینجور خوب باشه انشالله
16 تير 1390

شب خوش آلبالوی مامان

      مادر قربون دخترش بره خیلی دوست دارم مامانی و خیلی هم خوابم میاد شب خوش کوچولوی دوست داشتنی انشالله فردا روز خوش و خوبی داشته باشیم میبوسمت طلای مامان به خدا از دنیا و هرچی توشه با ارزش تری شب بخیر  مهربونترینم   ...
16 تير 1390

روز جانباز مبارک

  دایی سید علی عزیز و عمو حاج ناصر عزیز و تمام جانبازان عزیز روزتون مبارک انشالله هزار سال زنده و سالم باشید دستتون رو میبوسیم چرا که اگر فداکاری شما نبود ما الان این زندگی و آسایش رو نداشتیم       این گل زیبا تقدیم به شما     ...
15 تير 1390

دختر گلم و اولین بار که داخل جمکران رفت

      سلام عشق مامانی شب تولد امام حسین با مامان جون و باباجون رفتیم جمکران از بعد از بدنیا اومدن شما ما همش از جلوی در سلام میددیم و داخل نمیرفتیم تا خودش طلبید و رفتیم داخل و شما برای اولین بار رفتی جمکران و کلی برا خودت بازی کردی و خوش گذروندی جگر مامان       ...
15 تير 1390